اسلام در دو رويکرد شيعي و سني
اسلام در دو رويکرد شيعي و سني
اسلام در دو رويکرد شيعي و سني
نويسنده:: مرتضي ستاري
هفته وحدت ميان فريقين، از يادگارهاي نهضت اسلامي ما به رهبري امام خميني است. متأسفانه طرح ايده وحدت طي سال هاي اخير از دو سو مورد هجمه بوده است: نخست از سوي آنان که با رويکردي ظاهري به تشيع و بي توجه به دشمنان و مسائل واقعاً موجودي که تماميت اسلام را تهديد مي کند، در کار دامن زدن غير اصولي به تعارضات شيعيان و اهل تسنن، آن هم با سخيف ترين رفتارها و بيانها بوده اند. و دوم از جانب کساني که گمان مي برند طرح وحدت ميان فريقين به معناي ترک هويت شيعي ما و شعائر آن است. ترديدي نيست که اين رويکرد نيز همچون رويکرد نخست، با مخالفتش با ابراز هويت شيعي، ايده وحدت را دچار بدفهمي ساخته است.
آنچه در پي خواهيد خواند مطلبي است که به قلم يکي از برادران "جمع ما" درباره نسبت تشيع و تسنن و ماهيت واقعي اختلاف اين دو به رشته تحرير در آمده است.
از آنجا که هر ديني جماعتي با خلقيات روحي و رواني متفاوت را مخاطب خويش مي سازد بايد آن دين قوه و قابليت تفسيرهاي متفاوت را داشته باشد. يک دين که بنابر مشيت الهي چندين نوع تفسير متفاوت از حقيقت واحد را درون خويش دارد، مي تواند نوعي کثرت و تعدد را به صورت يک نوع وحدت در آورد و تمدني ديني ايجاد کند. در اسلام نيز که ديني جهان شمول است و براي انواع قومي و نژادي مختلف فروفرستاده شده است، از همان آغاز امکان دو منظر متفاوت وجود داشته است، تشيع و تسنن هر دو تفاسيري از وحي اسلامي اند که بنابر مشيت خداوند در نهاد اسلام قرار گرفته اند تا اين آيين بتواند با کمک آنها انسانهايي با ساخت و سرشت هاي رواني متفاوت را در درون خود يکپارچه سازد و جاي دهد. اين دو، هرکدام، يک بخش کامل سنت اسلامي را که از آغاز موجود بوده، تشکيل مي دهند و تشيع و تسنن هيچ يک شورشي متعلق به دوره هاي بعدي در برابر يک نظام راست انديشانه تثبيت شده نيستند و بنابراين به هيچ وجه نبايد آنها را با نهضت هاي اصلاح طلبانه در مسيحيت يا يهوديت مقايسه کرد. در واقع تشيع و تسنن که هر دو به تمامت سنت راست انديشانه اسلام تعلق دارند و خدشه اي به وحدت آن وارد نمي آورند. وحدت يک سنت، نه در اثر استفاده ها و کاربردهاي متفاوت آن بلکه در اثر تخريب اصول و صورتها و همچنين اتصال و استمرار آن از ميان مي رود. لذا مي بينيم که هدف از اين دوشاخه از درخت تنومند اسلامي نه تنها تفرقه نيست بلکه گردآوري انسانهاي بيشتر و انواع معنوي متفاوت زير سايه سار درخت تنومند اسلامي است.
اما اين را که گفتيم تشيع و تسنن براي طبايع معنوي متفاوت مقدر شده اند، نبايد دقيقا به يک معناي نژادي يا اخلاقي تفسير کرد؛ نبايد تصور کرد که يک انسان خاص، هميشه بالاتفاق سني بوده است و ديگري شيعه، البته امروزه تقريبا همه ايرانيان شيعي اند و حال آنکه اکثر اعراب و ترک ها سني اند و اين تقسيمات نژادي با توزيع تشيع و تسنن در جهان اسلام بي ارتباط نيست.
براي فهم ديدگاههاي سني و شيعه بايد به تاريخ ديني اسلام، رشد و تحول اين دو ساحت اسلام از منبع مشترک آنها و سرگذشت بعدي آنها نظري بيافکنيم. از منظر ظاهري تفات ميان تشيع و تسنن به مساله جانشين پيامبر(ص) به عنوان رهبر جامعه بعد از وفات آن حضرت مربوط مي شود. موضوع تعيين وظيفه جانشين پيامبر نيز تحت مساله مزبور قرار مي گيرد.
مذهب تسنن جانشن پيامبر را فقط به لحاظ قابليت او به عنوان حاکم يا بهتر بگوئيم مدير جامعه نوپا، به عنوان خليفه آن حضرت تلقي مي کند، حال آنکه شيعيان معتقدند که جانشين پيامبر(ص) بايد امانت دار معرفت وحياني و معرفت باطني رسول اکرم(ص) و نيز مفسر علوم ديني باشد. به همين دليل است که، هرچند ظاهرا اختلاف في مابين، اختلافي سياسي جلوه مي کند ليکن در واقع اين اختلاف فراتر از اختلاف کلامي است. اين اختلاف، اختلافي ناظر به طرز تلقي هاي متفاوت نسبت به ماهيت دين، ماهيت سياست و نيز چگونگي تداوم امر پيامبري است.
از اين رهگذر دو تفسير متفاوت از پيام واحد الهي صورت بست. دو تفسيري که در عين حال در متن سنت کلي اسلام برجاي ماندند و در اصول دين و مناسک ديني که واسطه رحمت خداوندي براي نجات آدمي و تضمين سعادت اخروي اويند متحد شدند.
به اعتقاد نظريه پردازان سياسي اهل سنت همانطور که فقط يک امت و يک قانون الهي يا شريعت وجود دارد، همين طور بايد در حالت مطلوب يک خليفه وجود داشته باشد که طبق نظر علما شريعت را اجرا مي کند. بعدها وقتي که خلافت از لحاظ سياسي تضعيف شد و شاهان قدرتمند بر جهان اسلام حاکم شدند معناي خليفه بسط يافت و اقتدار خليفه، قانون الهي را نيز در برگرفت. اما در نظر شيعيان، حق جانشيني پيامبر(ص) منحصرا به خانواده آن حضرت تعلق دارد که به عنوان منبع الهام و هدايت براي فهم وحي هستند. لذا در متن اين شاخه از اسلام، اعضاي خانواده پيامبر(ص) مجراي رحمت و برکت وحي اند و از اينرو است که مي توان تشيع را اسلام به روايت امام علي(ع) يعني روايتي قائل به ضرورت تداوم وحي و تربيت باطني امت ناميد، همانطور که به يک معناي خاص، تسنن را نيز مي توان اسلام به روايت برخي ديگر از اصحاب پيامبر خواند.
علماء سني در تمام تاريخ متمايل به حمايت از نهادهاي سياسي موجود، به خاطر بيم از جنگ داخلي بوده اند در حاليکه نوع عالمان شيعه اعم از عارفان، فقيهان و فيلسوفان بر مبناي ديدگاه خود درباره نقش امامت و حکومت آرماني امام، نسبت به نهادهاي سياسي مسلط بي اعتماد بوده و با مراجع سياسي يا در چالش وستيز عريان قرار داشته اند و يا با جزم و احتياط و حفظ مرزبندي مواجهه اي ظريف را با نهادهاي مزبور پيشه کرده بودند .
از ديگر تمايزات دو رويکرد پيش گفته به اسلام دو مسئله "ولايت" و "توسل" است. در اسلام شيعي بر سلوک باطني ديندار و تبري و تولي لازمه آن در تاريخ تاکيدي وافر مي شود. سلوکي که اولياء و مقربان خداوند الگوهاي ايده آل آن اند. در مذهب "اهل سنت و جماعت" گرچه نقش واسطگي پيامبر(ص) ميان خدا و مسلمانان ملحوظ است اما از آنجا که سير باطني و ضرورت تولي و تبري تاريخي در رويکردشان محوريت ندارد از دو ايده "ولايت" و "توسل" در ضمن ايده هاي محوري آنها نشاني نمي بينيم.
البته بايد توجه داشت که حضور"وسايط" در تشيع، حضوري "خدا محورانه" بوده و از اينرو به کلي با ساختار کليسايي اقتدار کشيشان در مسيحيت که به شرک و جانشيني اولياء به جاي خدا مي انجامد متفاوت است. در حوزه شريعت يکي از تفاوت هاي اصولي ميان تسنن و تشيع در مساله اجتهاد است از آنجا که در تشيع امام زنده است هميشه امکان تطبيق شريعت بر موقعيت هاي نوين وجود دارد. در واقع مجتهد (صاحب نظر در موضوعات فقهي) که ارتباط باطني و استنادي با امام دارد مي بايد در هر نسل شريعت را در مورد شرايط جديدي که مبتلا به آن است به کار بندد. در مقابل اين تفاوت ها همسانيهايي نيز ميان تسنن و تشيع وجود دارد که به آنها نيز مي بايد توجه داشت. اين دو مذهب دوشاخه درخت واحداند از ايرو تمايزات آن دو را نبايد آنقدر مورد توجه قرار داد که تمايزات و چالشهاي اسلام و غير اسلام از ياد برود. اسلام سني و شيعي در اصول دين يعني در اعتقادات پايه اي توحيد، نبوت و معاد، اشتراک دارند. به علاوه در اين واقعيت که خدا بايد عادل باشد اتفاق نظر دارند، هرچند که يکي از آنها بيشتر بر " اختيار" و ديگري بيشتر بر "ضرورت" تاکيد مي ورزند.
در سطح اعمال ديني نيز تسنن و تشيع تقريبا يکسان اند، عمل روز به روز شريعت در هر دو عالم يکسان است جز در يکي دو مورد مانند سهم ارث طرف مونث يا ازدواج، احکام شريعت در هر دو مشترک است. و عملا نماز، طهارت، روزه، زيارت و غيره در هر دو مذهب يکي است جز اينکه تفاوت هاي جزيي در نماز ميان اين دو مذهب وجود دارد که البته بيشتر از تفاوت هاي ميان چهار مذهب فقهي اهل سنت نيست شباهت هاي مبتني بر شريعت آنقدر بسيار است که در اينجا مجال بر شمردن آنها را نداريم. اتفاق نظر تسنن و تشيع بر سر اصول دين، هر دو را در من کلي اسلام قرار مي دهد و حضور اصول مبنايي آموزه اسلام را در سامان اعتقادي هر دو گروه تضمين مي کند.
از آنجا که هر يک از اين دو مذهب نوعي ابراز و اظهار توحيداند عليرغم هر تفاوت ممکن بين انها وحدت دروني امت را از بين نمي برند. تشيع و تسنن دو جرياني هستند که از چشمه واحدي که منبع يگانه آنهاست، يعني از وحي قرآني سرچشمه مي گيرند، گرچه در اين ميان تشيع با نقب زدن به باطن دين، راه وصول به غايت دينداري را مطمئن تر، جامعتر و ژرفتر از آن ديگري، پيش روي ما مي گشايد.
/خ
آنچه در پي خواهيد خواند مطلبي است که به قلم يکي از برادران "جمع ما" درباره نسبت تشيع و تسنن و ماهيت واقعي اختلاف اين دو به رشته تحرير در آمده است.
از آنجا که هر ديني جماعتي با خلقيات روحي و رواني متفاوت را مخاطب خويش مي سازد بايد آن دين قوه و قابليت تفسيرهاي متفاوت را داشته باشد. يک دين که بنابر مشيت الهي چندين نوع تفسير متفاوت از حقيقت واحد را درون خويش دارد، مي تواند نوعي کثرت و تعدد را به صورت يک نوع وحدت در آورد و تمدني ديني ايجاد کند. در اسلام نيز که ديني جهان شمول است و براي انواع قومي و نژادي مختلف فروفرستاده شده است، از همان آغاز امکان دو منظر متفاوت وجود داشته است، تشيع و تسنن هر دو تفاسيري از وحي اسلامي اند که بنابر مشيت خداوند در نهاد اسلام قرار گرفته اند تا اين آيين بتواند با کمک آنها انسانهايي با ساخت و سرشت هاي رواني متفاوت را در درون خود يکپارچه سازد و جاي دهد. اين دو، هرکدام، يک بخش کامل سنت اسلامي را که از آغاز موجود بوده، تشکيل مي دهند و تشيع و تسنن هيچ يک شورشي متعلق به دوره هاي بعدي در برابر يک نظام راست انديشانه تثبيت شده نيستند و بنابراين به هيچ وجه نبايد آنها را با نهضت هاي اصلاح طلبانه در مسيحيت يا يهوديت مقايسه کرد. در واقع تشيع و تسنن که هر دو به تمامت سنت راست انديشانه اسلام تعلق دارند و خدشه اي به وحدت آن وارد نمي آورند. وحدت يک سنت، نه در اثر استفاده ها و کاربردهاي متفاوت آن بلکه در اثر تخريب اصول و صورتها و همچنين اتصال و استمرار آن از ميان مي رود. لذا مي بينيم که هدف از اين دوشاخه از درخت تنومند اسلامي نه تنها تفرقه نيست بلکه گردآوري انسانهاي بيشتر و انواع معنوي متفاوت زير سايه سار درخت تنومند اسلامي است.
اما اين را که گفتيم تشيع و تسنن براي طبايع معنوي متفاوت مقدر شده اند، نبايد دقيقا به يک معناي نژادي يا اخلاقي تفسير کرد؛ نبايد تصور کرد که يک انسان خاص، هميشه بالاتفاق سني بوده است و ديگري شيعه، البته امروزه تقريبا همه ايرانيان شيعي اند و حال آنکه اکثر اعراب و ترک ها سني اند و اين تقسيمات نژادي با توزيع تشيع و تسنن در جهان اسلام بي ارتباط نيست.
براي فهم ديدگاههاي سني و شيعه بايد به تاريخ ديني اسلام، رشد و تحول اين دو ساحت اسلام از منبع مشترک آنها و سرگذشت بعدي آنها نظري بيافکنيم. از منظر ظاهري تفات ميان تشيع و تسنن به مساله جانشين پيامبر(ص) به عنوان رهبر جامعه بعد از وفات آن حضرت مربوط مي شود. موضوع تعيين وظيفه جانشين پيامبر نيز تحت مساله مزبور قرار مي گيرد.
مذهب تسنن جانشن پيامبر را فقط به لحاظ قابليت او به عنوان حاکم يا بهتر بگوئيم مدير جامعه نوپا، به عنوان خليفه آن حضرت تلقي مي کند، حال آنکه شيعيان معتقدند که جانشين پيامبر(ص) بايد امانت دار معرفت وحياني و معرفت باطني رسول اکرم(ص) و نيز مفسر علوم ديني باشد. به همين دليل است که، هرچند ظاهرا اختلاف في مابين، اختلافي سياسي جلوه مي کند ليکن در واقع اين اختلاف فراتر از اختلاف کلامي است. اين اختلاف، اختلافي ناظر به طرز تلقي هاي متفاوت نسبت به ماهيت دين، ماهيت سياست و نيز چگونگي تداوم امر پيامبري است.
از اين رهگذر دو تفسير متفاوت از پيام واحد الهي صورت بست. دو تفسيري که در عين حال در متن سنت کلي اسلام برجاي ماندند و در اصول دين و مناسک ديني که واسطه رحمت خداوندي براي نجات آدمي و تضمين سعادت اخروي اويند متحد شدند.
به اعتقاد نظريه پردازان سياسي اهل سنت همانطور که فقط يک امت و يک قانون الهي يا شريعت وجود دارد، همين طور بايد در حالت مطلوب يک خليفه وجود داشته باشد که طبق نظر علما شريعت را اجرا مي کند. بعدها وقتي که خلافت از لحاظ سياسي تضعيف شد و شاهان قدرتمند بر جهان اسلام حاکم شدند معناي خليفه بسط يافت و اقتدار خليفه، قانون الهي را نيز در برگرفت. اما در نظر شيعيان، حق جانشيني پيامبر(ص) منحصرا به خانواده آن حضرت تعلق دارد که به عنوان منبع الهام و هدايت براي فهم وحي هستند. لذا در متن اين شاخه از اسلام، اعضاي خانواده پيامبر(ص) مجراي رحمت و برکت وحي اند و از اينرو است که مي توان تشيع را اسلام به روايت امام علي(ع) يعني روايتي قائل به ضرورت تداوم وحي و تربيت باطني امت ناميد، همانطور که به يک معناي خاص، تسنن را نيز مي توان اسلام به روايت برخي ديگر از اصحاب پيامبر خواند.
علماء سني در تمام تاريخ متمايل به حمايت از نهادهاي سياسي موجود، به خاطر بيم از جنگ داخلي بوده اند در حاليکه نوع عالمان شيعه اعم از عارفان، فقيهان و فيلسوفان بر مبناي ديدگاه خود درباره نقش امامت و حکومت آرماني امام، نسبت به نهادهاي سياسي مسلط بي اعتماد بوده و با مراجع سياسي يا در چالش وستيز عريان قرار داشته اند و يا با جزم و احتياط و حفظ مرزبندي مواجهه اي ظريف را با نهادهاي مزبور پيشه کرده بودند .
از ديگر تمايزات دو رويکرد پيش گفته به اسلام دو مسئله "ولايت" و "توسل" است. در اسلام شيعي بر سلوک باطني ديندار و تبري و تولي لازمه آن در تاريخ تاکيدي وافر مي شود. سلوکي که اولياء و مقربان خداوند الگوهاي ايده آل آن اند. در مذهب "اهل سنت و جماعت" گرچه نقش واسطگي پيامبر(ص) ميان خدا و مسلمانان ملحوظ است اما از آنجا که سير باطني و ضرورت تولي و تبري تاريخي در رويکردشان محوريت ندارد از دو ايده "ولايت" و "توسل" در ضمن ايده هاي محوري آنها نشاني نمي بينيم.
البته بايد توجه داشت که حضور"وسايط" در تشيع، حضوري "خدا محورانه" بوده و از اينرو به کلي با ساختار کليسايي اقتدار کشيشان در مسيحيت که به شرک و جانشيني اولياء به جاي خدا مي انجامد متفاوت است. در حوزه شريعت يکي از تفاوت هاي اصولي ميان تسنن و تشيع در مساله اجتهاد است از آنجا که در تشيع امام زنده است هميشه امکان تطبيق شريعت بر موقعيت هاي نوين وجود دارد. در واقع مجتهد (صاحب نظر در موضوعات فقهي) که ارتباط باطني و استنادي با امام دارد مي بايد در هر نسل شريعت را در مورد شرايط جديدي که مبتلا به آن است به کار بندد. در مقابل اين تفاوت ها همسانيهايي نيز ميان تسنن و تشيع وجود دارد که به آنها نيز مي بايد توجه داشت. اين دو مذهب دوشاخه درخت واحداند از ايرو تمايزات آن دو را نبايد آنقدر مورد توجه قرار داد که تمايزات و چالشهاي اسلام و غير اسلام از ياد برود. اسلام سني و شيعي در اصول دين يعني در اعتقادات پايه اي توحيد، نبوت و معاد، اشتراک دارند. به علاوه در اين واقعيت که خدا بايد عادل باشد اتفاق نظر دارند، هرچند که يکي از آنها بيشتر بر " اختيار" و ديگري بيشتر بر "ضرورت" تاکيد مي ورزند.
در سطح اعمال ديني نيز تسنن و تشيع تقريبا يکسان اند، عمل روز به روز شريعت در هر دو عالم يکسان است جز در يکي دو مورد مانند سهم ارث طرف مونث يا ازدواج، احکام شريعت در هر دو مشترک است. و عملا نماز، طهارت، روزه، زيارت و غيره در هر دو مذهب يکي است جز اينکه تفاوت هاي جزيي در نماز ميان اين دو مذهب وجود دارد که البته بيشتر از تفاوت هاي ميان چهار مذهب فقهي اهل سنت نيست شباهت هاي مبتني بر شريعت آنقدر بسيار است که در اينجا مجال بر شمردن آنها را نداريم. اتفاق نظر تسنن و تشيع بر سر اصول دين، هر دو را در من کلي اسلام قرار مي دهد و حضور اصول مبنايي آموزه اسلام را در سامان اعتقادي هر دو گروه تضمين مي کند.
از آنجا که هر يک از اين دو مذهب نوعي ابراز و اظهار توحيداند عليرغم هر تفاوت ممکن بين انها وحدت دروني امت را از بين نمي برند. تشيع و تسنن دو جرياني هستند که از چشمه واحدي که منبع يگانه آنهاست، يعني از وحي قرآني سرچشمه مي گيرند، گرچه در اين ميان تشيع با نقب زدن به باطن دين، راه وصول به غايت دينداري را مطمئن تر، جامعتر و ژرفتر از آن ديگري، پيش روي ما مي گشايد.
پينوشتها:
در اين يادداشت از کتاب" آرمانها و واقعيتهاي اسلام" سود برده ام، اگرچه در جمع بندي لزوما با تمام آراء مولف موافقت نکرده ام.
/خ
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}